در ماتمت ارض و سماء در غم نشسته
از ضرب سیلی صورتت گردیده نیلی
نه چرخ سوزد زین الم ای دل شکسته
گویای حالت شد درب و دیوار
گریان خلایق از رنج مسمار
آتش فکندند از جفا بر درب خانه
قنفذ شکسته بازویت از تازیانه
شرم از خدا ننموده و نی از پیمبر
آن بت پرست مفسد شوم زمانه
داغت به عالم زد شعله ی نار
عالم فدای آن جسم بیمار
شاه ولایت را سوی مسجد کشیدند
هم رشته ی توحید را از هم دریدند
زاغ و زغن عقد اخوت بسته با هم
در مهد طاووس ولایت آرمیدند
عالم ز آهت شد تیره و تار
گشتی شهید قوم تبهکار
کردی وصیت با علی هنگام تدفین
راضی نیم حاصر شوند آنقوم بی دین
بند کفن بگشوده و در بر گرفتی
گل های باغ مصطفی چون جان شیرین
مولا نهاده سر روی دیوار
جاری نموده اشک گهر بار
جن و ملک گریان شده اندر غم تو
خلق جهان نالان شده در ماتم تو
قلب جهان صاحب زمان تا روز محشر
سوزد ز داغ محسن و داغ غم تو
گوید رهائی با حالت زار
آه از جفای قوم تبهکار
قلم نگار : محمد |
پیام رسان [ قلم]