در وادی نور گام مردانه زدیم
بر محور شمع سیر پروانه زدیم
افسوس که ما را بجهان یک جان بود
اندر گرو رخش به پیمانه زدیم
در مدرسه الست قالوا گفتیم
بر کنگره عرش برین لانه زدیم
از دوست ندای ارجعی بشنیدیم
از شوق سر افسر شاهانه زدیم
چون جغد نگشتیم در این خان جهان
سیمرغ صفت شهپر جانانه زدیم
در امر امام و رهبر و نضرب دین
تیغ علوی بفرق بیگانه زدیم
در سعی و طواف کعبه کوی حسین
با ترکش خمپاره بسر شانه زدیم
هیهات بگفتیم و نگشتیم ذلیل
از جام شهادت دو سه پیمانه زدیم
در کشتی سبط مصطفی و بم خون
چون نوح شناور شده، کاشانه زدیم
سودا گری آموز رهایی از ما
یک عمر بعشق طلعتش چانه زدیم
روز اول که بشد چشم تو در دنیا باز
بودی از ظاهر و باطن تو سراپای نیاز
خرقه قابله ات پوشش و شیر مادر
کرد از ظاهر و هم باطن تو رفع نیاز
باش هشیار که این یک دو سه روزت نکند
غافل از یاد خدا آخرت این عیش مجاز
آنچه اندر طلبش عمر گرانمایه رود
نیست جز طول امل همره امید دراز
گوش اندر طلب معرفت و فضل و کمال
طاعت کوشش و بیداری و تقوا و نماز
تبری غیر سه خرقه ز جهان گذرا
نبود ما حصل عمر بجز سوز و گداز
مرد عاقل کند اندیشه که هنگام رحیل
فارغ البال و رهائی بود از کینه و آز
بهار عمر من رفت و ندیدم روی نیکویت
شتاء و صیف بگذشت و ندیدم گلشن مویت
حبیبا مردم از هجران ترحم کن به حال من
نظر هر سوی بنمودم ندیدم حسن دلجویت
سحرگاهان به آب دیدگان خود وضو کردم
نماز عشق را خواندم به محراب دو ابرویت
عزیز مصر دل بنگر بر این حال پریشانم
که با سرمایه اندک روان گردیده ام سویت
تصدق کن مرا با یک تبسم یوسف زهرا
که جان خویش بسپارم ز شوق دیدن رویت
انیس و مونس دلهای زار و خسته و نالان
رهائی اوفتاد اندر کمند تار گیسویت
همت نما و رو به سوی بی نیاز کن
یک دم بیا به مسجد و با ما نماز کن
از دست دیو نفس درآی ای خجسته بخت
تقدیس رب کعبه ی مسکین نواز کن
ما بر صراط مستقیم نمودیم روی خود
تو روی بر در کرم چاره ساز کن
وقت است آن که چنگ به حبل المتین زنی
سر بر قدوم خسرو ملک حجاز کن
سرگرم بر تلاوت آیات روح بخش
لبریز ظرف دل تو به سوز و گداز کن
یاد آور آن زمان که شود موقع رحیل
نفرین به کینه و حسد و حرص و آز کن
بر درگه کریم خطا پوش بی نیاز
قالوا بلی بگوی و تو راز و نیاز کن
ره بر تو باز گشته بشو سالک طریق
ای نور دیده حرف شنو گوش باز کن
نازم به همت تو برای مس وجود
کبریت احمر است تو دستی دراز کن
رمز حیات و راه سعادت برادرم
یعنی کلام حضرت حق اتخاذ کن
مرگ و حیات را تو به قرآن قرین نما
فضل و کرامت من و تو دیده باز کن
ایمن شوی ز برزخ و هم روز رستخیز
طوف حریم کعبه ی اهل نیاز کن
مجذوب جذبه های کلام خدا شوی
یادی تو از رهائی بی برگ و ساز کن
یکتای بی نیاز تو را معرفت دهد
هر روز سوره ای تو به صوت حجاز کن
زجا بر خیز هنگام نماز است
گه حاجت به سوی بی نیاز است
به گوشم می رسد آوای تکبیر
در لطف خدا بر خلق باز است
ز خواب ناز بنما دیده ها باز
وضو از بهر دیدار خدا ساز
رسد از مسجد و گلدسته آواز
مسلمان همت از دنیا به پرداز
چو گفتی حمد و تکبیر الهی
رَهیّ از گمرهی و روسیاهی
صراط المستقیمت هست راهی
به سوی ایزد یکتا پناهی
نماز ای ذکر یار مهربانم
تو ای آرام دل آرام جانم
فدایت هستی و روح و روانم
به راه رستگاری نردبانم
نماز ای مایه ی عزّ و شرافت
هدایت کن مرا سوی سعادت
ره ایمان و توحید و سخاوت
کرامت کن شفاعت در قیامت
توئی آئینه ی تقوا و پاکی
به تاریکی چراغ تابناکی
دلیل ما در این تیره مغاکی
به روز رستخیز ما فکاکی
مرا آنگاه بنمائی شفاعت
که با جان از تو بنمایم حمایت
بود راه رهائی و کفایت
اگر ممهور کردی با ولایت
پشتیبانی